درفراق یار غایب

  • خانه 
  • آقا 
12 مرداد 1398 توسط مریم دیندار اضماره

​حالا فهمیدی؟؟

​"مادری” تعریف میکرد:
نمک، سنگ بود. 
برنجِ چلو را ساعتى با “نمک‌سنگ” مى‌خواباندیم تا کم‌کم شورى بگیره…

غذا را چند ساعتى روى “شعله‌ى ملایم” چراغ خوراک‌پزى مى‌نشاندیم تا جا بیفته…

یخ‌کرده و تکیده کنار “علاءالدین و والور” مى‌نشستیم تا جون‌مون آروم گرم بشه…

عکسِ یادگارىِ توى “دوربین” را هفته‌اى، ماهى به انتظار مى‌نشستیم تا فیلم به آخر برسه و ظاهر بشه!

“آهنگِ تازه‌ى آوازه‌خوان” را صبر مى‌کردیم تا از آب بگذره و کاست بشه و در پخشِ صوت بخونه…

قلک داشتیم؛ با سکه‌ها حرف مى‌زدیم تا “حسابِ اندوخته” دست‌مون بیاد.

حلیم را باید «حلیم» مى‌بودیم تا “جمعه‌ى زمستانى” فرا برسه و در کام مون بشینه.

“هر روز سر مى‌زدیم به پست‌خانه، به جست و جوىِ خط و خبرى عاشقانه، مگر که برسه…”

گوش مى‌خوابوندیم به “انتظارِ زنگِ تلفنِ محبوب: شبى، نیمه‌شبى، بامدادى، گاهى، بى‌گاهى؛”

انتظار معنا داشت…
دقایق «سرشار» بود.

هر چیز یک “صبورى” مى‌خواست ،تا پیش بیاد،
تا زمانش برسه.تا جا بیفته.! 
تا “قوام” بیاد: غذا، خرید، تفریح، سفر، خاطره، دوستى، رابطه، عشق…

“انتظار” مارا قدردان ساخته بود…

حالا فهمیدی چرا این روزها کسی قدردان نیست؟! 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

درفراق یار غایب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس